پارك نرفتن مبينا
سلام گل مامان اين جمعه 7/5/90 چون لوله آب مامان جون اينا تركيده بود نرفتيم خونشون براي همين تو خونه مونديم و كارهاي عقب مانده و خونه تكوني كرديم ظهر بعد از خوردن نهار هر كاري كرديم تا بخوابي و عصر ببريمت پارك نخوابيدي براي همين به پيشنهاد بابايي قرارشد دراز بكشيم و خودمون رو بزنيم به خواب تا تو بخوابي، خلاصه من و بابايي خوابمون برد ولي دريغ از يك چرت كوچولو از شما ، خلاصه عصري هواي پارك به سرت زد و همش گفتي بريم پارك ، بالاخره قرار شد بعد از دوش گرفتن بابايي بريم پارك ولي بعد از اينكه بابايي از حموم بيرون اومد هر كاري كرديم تا حاضربشي و بريم پارك ، سوار دوچرخت شدي  ...